سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آبرویت نریخته ماند تا خواهش آن را بچکاند ، پس بنگر که آن را نزد که مى‏ریزى . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----631508---
بازدید امروز: ----8-----
بازدید دیروز: ----10-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
چهارشنبه 86/1/29 ساعت 10:30 صبح

یاد خدا دل را آرام میکند همان دل آْشفته ی  سرگردان را میگویم

صداقت از دل پیداست

عشق در دل غوغا میکند

و مهر به دل مینشیند

غم هجران دل را نشانه میرود

دل جایگاه تمام علاقه ماست

تو به من دل داری

و من دلدار تو شدم

وقتی دلدارت گشتم دیدم که دل تو برای من کافی است دل دیگری نمیخواهم

تو با اصرار گفتی دلت را به من بده گفتم شاید بدردت نخورد

و باز تو اصرار کردی

و اینک دو دلداده روبروی هم رو در رو به شکوه عشق مینگرند

و به عشق میاندیشند

و میدانند گوهری نایاب دارند در سینه

تا برای عشق بتپد

و تو اینگونه در من رخنه کردی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 86/1/25 ساعت 11:25 صبح

 

 

خدایا مارا قدر شناس کن

که تا زنده ایم قدر یکدیگر بدانیم

تا وقتی میتوانیم به موجوداتت خدمت کنیم

مارا با عذاب وجدان آشنا نکن

و ما را خود بینی و خودخواهی دور نگه دار

مگذار در تکبر زندگی کنیم و در تکبر بمیریم

و به من کمک کن قدر عزیزم را بیشتر بدانم و او نیز

**********************

واقعاً گاهی خداوند را میستایم به خاطر نعمتی که به ما غطا کرده نعمت داشتن خانواده و اقوامی بسیار دل سوز و مهربان که هر کسی به طریقی ما را یاری رسانید

دیروز در همدان دائی مهربانت از ما اندازه پنچره هامان را پرسید تا برایمان پرده بدوزد بدون هیچ دستمزدی

و امروز تلفن به صدا در آمد و میبینم که دائی مهربان من از کیلومترها راه دور (1400کیلو متر ) به تهران آمد فقط برای وام من و تو که بتواند کارهایش را انجام دهد . بنده خدا حتی قصد ماندن یک روز را هم نکرده بود میخواست همین امروز بازگردد 14 ساعت راه طی کرده تا به تهران برسد و فقط نصف روز بماند و دوباره 14 ساعت دیگر به شهرش بازگردد.

این همه محبت صفا اگر نیست چیست؟؟

خداوندا ممنون


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
سه شنبه 86/1/21 ساعت 11:20 صبح

خاله زینب (خاله مادرت) در روز 19 فروردین سال 1386 درگذشت

همزبانی ز همزبانها مرد

مهربانی ز این جهان کم شد

خاطراتی به ذهن هامان ماند

از صبوری و مهر و گذشت

یعنی او از میان ما رفته است؟؟؟

 

 

خاله زینب مهربان هم از میان ما رخت بر بست

زنی که به تناسب اسمش بسیار سختی کشیده بود و خون دلها خورده بود اما با تمام مشقات زندگی خنده را از لبهایش دور نکرد

زنی با چشمانی مغموم و مهربان

به او که سلام میکردم چنان جواب سلامم را میداد که گویی سالهاست مرا میشناسد همیشه حال تو را از من میپرسید و میگفت انشاءاله خوشبخت شوید با آن لهجه زیبا میگفت : الهی قربون هر دو تان بشم گاهی که به او سر میزدیم (وقتی مریض بود و روی تخت بیمارستان افتاده بود) حال همه اطرافیان را که میشناخت و نمیشناخت از من میپرسید و میگفت خدا احوال پرستان باشه و با لبخند و عشق به من نگاه میکرد دوستش داشتم انگار خاله خودم است گوئی سالهاست که میشناسمش گوئی مهرش در دلم ریشه کرده است .

خیلی با وقار بود خیلی . خیلی دوستش داشتم و حالا که نیست من چه میتوانم انجام دهم برای او بجز دعای خیر خدایا او را بیامرز و با نیکان محشور کن

خدایا روحش را غریق رحمت کن و کاری کن روزی اگر ما نیز نبودیم نام نیکی چون او از ما بماند


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/1/19 ساعت 11:38 صبح

خداوندا بارها تو را ستایش کرده ام برای داده ها و نداده هایت

و اینک نیز سپاسگزارم به خاطر سلامتی

برای این نعمت بزرگ که گاهی فراموش میکنیم چقدر باارزش است

مهربان خدای من از اینکه به ما داده ای ممنونم

ممنونم به خاطر عشق، ممنونم به خاطر محبت و به خاطر همه ی چیزهائی که میبینیم که تشکر کنیم و به خاطر هر آنچه از وجودش غافلیم و دقت نمیکنیم

برای هر آنچه به ما عطا کردی و هر آنچه میخواهی عطا کنی

ممنونم برای هر آنچه از ما گرفتی چرا که گرفتن همیشه بد نیست گاهی خدا اخلاق بدی را از ما میگیرد باشد ،

هر آنچه از بدی از ما میگیری جایگزینش عشق به انسانها کن و مهر

خدایا در این سال جدید از تو میخواهم که ما را در این هیاهوی شهری و شهر نشینی در این قرن آهن و فولاد ، در این وسوسه پول پرستی و آدم فروشی به حال خود رها نکنی ، و نگذاری به راهی رویم که بعد از گذشت عمری بفهمیم اشتباه رفته ایم و سر از بیراهه بدر آورده ایم .

مهربان خدای خوبم به ما و به من کمک کن انسانیت وجودمان را تقویت کنیم تنها اینگونه است که به تو نزدیک میشویم

میدانم تعصب به دین به تنهایی بدون عشق به موجودات کار ساز نیست

میدانم بدون حضورت دنیا بی رنگ و بوست

میدانم که میدانی چه اندازه به تو نیاز دارم

از کرمت شمه ای به ما نثار کن هر چند همیشه دستان سخاوتمندت را بر شانه هایمان دیده ام اما اینها و این خواهشها از ترس این است که روزی از دست کارهای ناشیانه ما خسته شوی و ما را رها کنی در این برهوت .

این بشر 2 پایت همیشه در ترس روزگار گذرانده : ترس از فقر ، ترس از دست دادن شغل ، ترس کم شدن عشق عاشقش ، ترس از پیری و نا زیبائی و ترس از دست دادن دستان همایت گر تو

اما تو بارها او را نوید داده ای که های بعد از از فقری گشاده دستی است و بارها گفتی که چه غم نان میخورید حرکت کنید برکت را به شما ارزانی خواهم کرد

چه غم از پیری دلهاتان را مهربان و جوان نگهدارید ،

چگونه غم میخورید که حمایت من بر فراز راه پیش رویتان نباشد وقتی میدانید من عاشق بندگانم هستم

میدانم همه اینها را میدانم

اما باز خواهش میکنم ما تنها نگذاری

دوستت دارم

البته اشتباه گفتم دوستت داریم

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 86/1/18 ساعت 11:48 صبح

زندگی خالی نیست.

مهربانی هست. زندگی رسم خوشایندیست. زندگی

بال و پری دارد با وسعت مرگ. پرشی دارد اندازه عشق. زندگی

چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.

از چه دلتنگ شدی؟

سلام

بازم سلام

چه خوب از هم گذشت یاد گرفتیم و بخشش

ای همیشه مهربان

جالب است برای من که محبت و عشق را نمیتوانیم پنهان کنیم حتی پشت نقاب ناراحتی و خشم

دوستت دارم

و این دوست داشتن از من میخواهد اگر مهربانم مهربان تر شوم و اگر صبورم صبورتر

و حالا درس گذشت

و تو نیز خوب از عشق درس میگیری

مهربانی

صبوری و

بسیار باگذشت

دوستت دارم


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
چهارشنبه 86/1/15 ساعت 11:12 صبح

سلام

سلامی بهاری

به خالق بهار

و سلام به همه دوستان مهربان و خوبم

و سلام به تو

به تو که بهارم با تو زیباتر شده بود

در بهاری پر از سفر با کوله باری از عشق و مرکبی از صفا

این بهارمان یادش ماندگار باد

مینویسم تا بر ماندگاریش بیافزایم

روز اول فروردین سفر را از ساعت 7 آغاز کردیم و شب هنگام ماشین خاموش شد و دیگر روشن نشد.

روز دوم فروردین از شهر آبا و اجدادیمان به سمت ماشین که یک ساعت مانده به شهر خاموش شده بود ، به راه افتادیم و به سمت ییلاق رفیتم برای تو عزیزم روز خسته کننده ای بود چرا که از صبح تا شب مشغول دیده بوسی با فامیل ما بودی.

روز سوم روز فرار بود به شهر تا به اتفاق برادرم آثار قدیمی شهر را ببینیم آب انبارها، موزه مشاهیر، عمارت شوکت آباد، و بلاخره ساعت سه کبابی خوب و معروف که از آن کباب و پاچین(قسمت گوشتی بال مرغ که به سبک جوجه کباب درست میشود) گرفتیم و در پارک به اتفاق هم کنار شر شر آب روان و سبزه های زیبای آن خوردیم.

روز  چهارم و پنجم به دید و بازدید های معمول گذشت و روز ششم قصد داشتیم به سمت شهر برویم و از آنجا به سمت مشهد و تهران . که همه فامیل به بدرقه ما آمدند و ما را در آغوش کشیدند و برایمان سلامتی آرزو کردند.ساعت چند بود ساعت 8

و ما را با عشق روانه شهر کردند ساعت 2.5 به سمت مشهد به راه افتادیم با کوله باری بزرگ از سوغاتی هایی که برای خانواده من و تو بود. یادم میآید آن روز تو تمام سعیت را کردی که به مادرم و برادرم خوش بگذرد.

در راه از 2 کاروان سرای دوران قاجار بازدید کردیم و به مشهد رسیدیم ساعت 10

به زیارت رفتیم زیارت آن غریب که بسیار غریب نواز است

ایادم میآید وقتی از حرم بیرون آمدی چهره ات از همیشه آرام تر شده بود

مهربان قشنگم به من گفتی اصلاً برای خودت به تنهائی دعائی نکردی و بیشتر برای سلامتی هر دومان و آرامش زندگیمان دعا کرده ای و برای سلامتی خانواده های خوب و مهربانمان .

و باز به من گفتی که بیشتر از قبل دوستم داری و اینکه آنقدر تحت تاثیر مشهد قرار گرفته ای که اگر برادرم برای برگشت به تهران عجله نداشت دوست داشتی 3 روز را حرم امن امام رضا بگذرانی

و ساعت 6 یا 7 از مشهد به راه افتادیم تا به سمت تهران بیایئم در راه فقط خندیدیم .

ساعت 9 بود که به تهران رسیدیم .

داشت یادم میرفت در بین راه به قدمگاه امام رضا نیز رفیتیم عجب بنای زیبایی بود .

و بعد از یک روز استراحت روز 9 فروردین به سمت شهر زیبای تو به راه افتادیم همدان را میگویم آنجا نیز به دید و بازدید گذشت بجز روز دهم که با هم به سمت پیست اسکی رفتیم و کلی خوش گذشت و بلاخره روز دوازدهم به تهران آمدیم و سیزده را در تهران بدر کردیم .

 

نه فکر کنی سفر نامه نوشتم اما اگر نمی نوشتم شاید 10 سال دیگر جزئیات را فراموش میکردیم

یادم رفت بگویم در کنار تو همه روزهای عید و همه روزهای سال گذشته به من خیلی خوش گذشته

 و اینکه مطمئناً بعد از این هم بسیار خوش خواهد گذشت

دوستت دارم و بابت همه خوبیهایت از تو تشکر میکنم .

عکسهای سفر را هم شاید شنبه در سایت گذاشتم

 

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •